نویسنده : علامه مصباح یزدی



 
هر نظام اخلاقی بر سه اصل موضوعی بنا می شود:
1.انسان، مختار است؛
2.در افعال اختیاری خود، هدفی را دنبال می کند که دارای مطلوبیت ذاتی است؛
3.یگانه راه وصول به آن هدف، انجام دادن افعال اختیاری است؛ یعنی در حقیقت، افعال اختیاری هستند که موجب سعادت یا شقاوت انسان می شوند.
البته باید یادآوری کنیم که بسیاری از نظام های اخلاقی به این اصول توجه تفصیلی نداشته و آن ها را به مثابه اصول موضوعه خود مطرح نکرده اند؛ ولی با تجزیه و تحلیل به این نتیجه می رسیم که هر یک از نظام های اخلاقی این سه اصل را، هر چند به طور طبیعی ارتکازی و اجمالی، می پذیرند.
نظام اخلاقی اسلام نیز در پذیرش این اصول با دیگر نظام ها هماهنگی دارد و بر اساس اصول نامبرده پی ریزی شده است، و در این زمینه با دیگر نظام ها تفاوتی ندارد.
اکنون این پرسش مطرح می شود که بین نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظام های اخلاقی چه تفاوت اساسی ای وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش در این جا سه تفاوت اساسی را به ترتیب بررسی می کنیم:

سعادت در نظام اخلاقی اسلام

اختلاف اساسی نظام های اخلاقی به لحاظ مفاهیم کلّی نیست؛ بلکه بیشتر به مصادیق آن مفاهیم کلّی مربوط می شود؛ یعنی هر انسانی فطرتاً طالب سعادت است و هرگز این خواست را نمی تواند از خویش سلب کند و می توان گفت این حقیقت را همه نظام های اخلاقی پذیرفته اند و در آن اتّفاق نظر دارند و اختلاف میان نظام های گوناگون اخلاقی، در تشخیص مصداق سعادت است. مشکل اساسی و نقطه درگیری نظام ها و دیدگاه های گوناگون، در پاسخ دادن به این پرسش خلاصه می شود که سعادتِ گمشده انسان چیست که او با همه توان در پیِ آن است.

رابطه جهان بینی و سعادت

مصادیق سعادت در نظام های گوناگون اخلاقی، با توجه به جهان بینی های متقاوتی که ریشه و زیربنای آن ها را تشکیل می دهد، متفاوت است. اسلام نیز با توجه به جهان بینی ویژه و الهی خود، مصداقی خاص از سعادت را طرح می کند و انجام دادن برخی کارها را برای دستیابی به آن سفارش می فرماید.
از دیدگاه اسلام انسان موجودی است که عمری نامحدود و بی نهایت دارد و از سوی دیگر، وابسته به خداوند است و هیچ گونه استقلالی از خود ندارد. متناسب با چنین بینشی، اسلام برای انسان سعادتی جاودانه و بالاتر از سطح زندگی مادّی طرح می کند. در مقابل، در جهان بینی مادّی انسان موجودی مستقل با عمر محدود است و زندگی وی منحصر به همین زندگی دنیا معرفی می شود. به تناسب این نوع بینش، نظام های مادّی، برای انسان صرفاً در جست و جوی سعادت و لذّت دنیوی هستند؛ چرا که ورای آن، سعادت و لذّت دیگری نمی شناسند.
اسلام در جهان بینی خود و تفسیری که از جهان ارائه می دهد، به انسان می آموزد که از یک سو، هستی وی کاملاً وابسته به خداوند است و خدا، به تمام معنای کلمه، پروردگار انسان است و از سوی دیگر، زندگی او منحصر به زندگی دنیا نیست؛ بلکه زندگی واقعی او آن چنان عمیق و گسترده است که زندگی دنیا در برابر آن، چیزی به حساب نمی آید.
به مقتضای این بینش، «نظام اخلاقی» اسلام نیز بر دو اصل مذکور بنا می شود و در آن از یک طرف «رابطه انسان با مبدأ» و از طرف دیگر «رابطه انسان با معاد» مورد توجه قرار می گیرد؛ از این رو، آیات قرآن در اکثر موارد، مصداق «فلاح» را سعادت اخروی معرفی می کند.
البته این سخن به این معنا نیست که اسلام انسان را به ترک کامل دنیا توصیه می کند، بلکه به این معناست که باید رابطه دنیا را با زندگی ابدی حفظ و اندازه اش را در مسیر وصول به سعادت جاودانه خود رعایت کند و در یک جمله، آن را همان طور که هست، یعنی به عنوان وسیله و مقدمه بشناسد و از آن بهره ببرد.
آن دسته از ارزش های اخلاقی که اسلام مطرح می کند با توجه به جهان بینی ویژه و مورد قبول خویش خواهد بود، پس ما نمی توانیم در چارچوب مکتب اسلام، نظامی اخلاقی منهای اعتقاد به مبدأ و معاد طرح کنیم و چنین نظامی نمی تواند نظام اخلاقی اسلام باشد؛ بلکه اخلاقی غیراسلامی یا حداکثر، اخلاقی التقاطی خواهد بود. نظام اخلاقی اسلام با جهان بینی خود ارتباطی ناگسستنی دارد و مفاهیم ارزشی مورد قبولش نیز از آن نشأت می گیرد. وقتی می گوید چیزی خوب است، رابطه اش را با مبدأ و معاد ملحوظ داشته است و حتی هنگامی که از فلاح و رستگاری انسان سخن می گوید نیز رابطه اش با مبدأ محفوظ است؛ به این معنا که فلاح و فوز، رحمت خداوند است که به عنوان اجر و پاداش به شما اعطا می کند و توجه به مطلوب نهایی زندگی، سعادت و فوز و فلاح نیز نباید جدا از توجه به خدا باشد.
خداوند، معمولاً هنگامی که از سرانجام و پاداش خوبان و نیکوکاران سخن می گوید با تعابیر گوناگون و به شکل هایی ظریف آن را به خود نسبت می دهد، نظیر:
إِنَّ المُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ* فِی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقتَدِر؛ (1) در حقیقت پرهیزکاران در باغ ها و جویبارهایند در جایگاهی درست نزد پادشاهی مقتدر.
و در جایی می فرماید:
یَسألُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اْیَّانَ مُرسَاهَا * فِیمَ انتَ مِن ذِکْرَاهَا * إِلَی رَبِّکَ مُنتَهَاهَا؛ (2) تو را از رستاخیز پرسند که هنگام وقوع آن چه هنگام است، تو را چه نسبت به یادآوری آن؟ [مرجع] و منتهای آن به سوی پروردگار توست.
بنابراین، مهم ترین اختلاف اساسی بین نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظام های اخلاقی از رابطه عمیق بین جهان بینی و اخلاق به وجود می آید؛ و چنان که گفتیم، اختلاف جهان بینی ها سبب بروز اختلاف در تشخیص مصداق سعادت و در نتیجه آن، پیدایش مصادیق متفاوت و متناسب با جهان بینی های گوناگون می شود، ولی در مفهوم «سعادت» اختلافی به وجود نمی آورد.

راه رسیدن به سعادت

درباره راه هایی که انسان را به سعادت می رساند، دو مطلب مطرح می شود: نخست آنکه هرچیزی که ما را به سعادت برساند «خوب» است و این یک قضیه بدیهی اخلاقی است. در این قضیه کلیّه، اسلام با نظام های اخلاقی دیگر اختلافی ندارد و این موضوع آشکار را هماهنگ با همه نظام های دیگر تأیید می کند.
مطلب دوم مربوط به مصادیق جزئی و مشخص این موضوع کلی است. نظام اخلاقی اسلام در این زمینه با دیگر مکاتب اخلاقی اختلاف نظر دارد و دیدگاه ویژه خود را ارائه می دهد.
از آن جا که انسان موجودی است پیچیده و دارای ابعاد گوناگون که همه آن ها در هم فعل و انفعال و تأثیر و تأثر و در نتیجه با یکدیگر ارتباط کامل دارند، بسیاری اتّفاق می افتد که در تشخیص راه وصول به سعادت، اشتباه کند و در ارزیابی تأثیر مثبت و منفیِ کاری که انجام می دهد گرفتار خطا شود.
در ارزیابی کارها و تأثیری که در سرنوشت ما دارند، لازم است به همه ابعاد وجودی انسان توجه شود. اشتباه خواهد بود اگر بپنداریم می توانیم در یکی از شئون – برای نمونه زندگی خانوادگی – خود روشی داشته باشیم مستقل و بی ارتباط با شئون و ابعاد دیگر هستی و حیاتمان – نظیر زندگی فردی یا اجتماعی یا اخروی – زیرا بی گمان روش زندگی خانوادگیِ ما در سرنوشت حیات فردی، اجتماعی و زندگی اخروی ما نیز تأثیر چشم گیر خواهد داشت. چنان که هر یک از دیگر ابعاد نیز نسبت به بقیه، چنین تأثیری دارند.
از سخن پیش گفته به این نتیجه می رسیم که هرگاه بخواهیم بدانیم کاری «خوب» است یا «بد»، باید تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم آن را در مجموع زندگی انسان و با توجه به همه ی ابعاد آن، ارزیابی و درباره آن قضاوت کنیم و بدیهی است که این گونه ارزیابی و تشخیص تأثیر مثبت یا منفیِ یک کار در ابعاد مختلفِ زندگی انسان و به شکل مجموعی، کاری بس مشکل خواهد بود.
ما با بینش محدودی که داریم نمی توانیم رابطه کارها را با سعادت نهایی خود، به معنای وسیع کلمه، درک کنیم. معمولاً گوشه ای از آن را درک می کنیم و زوایای بسیاری از آن، از نظر مخفی می ماند.
بسیاری از قضاوت های مردم درباره خوبی یا بدی کارها چنین است که یک بُعدش را حساب می کنند و از ابعاد دیگر غافل اند. حتی اگر کاری از هر جهت و در همه ابعاد مادی و دنیوی برای ما مفید باشد، باز هم این کافی نیست برای آنکه آن کار «خوب» باشد، بلکه علاوه بر این، باید برای آخرت نیز مفید باشد تا بتوانیم قضاوتی درست داشته باشیم. حال آنکه محاسبه آن برای ما میسور نیست و نمی دانیم چه رابطه ای بین زندگی این دنیا و دنیای دیگر وجود دارد.
مکتب اسلام به بدیهیاتِ اخلاقی توجه می کند؛ ولی در عین حال به آن ها اکتفا نمی کند. از دیدگاه اسلام، باید مصادیق دقیق افعال اخلاقی، خوبی و بدی و حدود و شرایط آن ها را وحی تعیین کند و این از ویژگی های نظام اخلاقی اسلام است که در این زمینه بر وحی تکیه می کند.

پی نوشت ها :

1.قمر (54)، 54، 55. ر. ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 112.
2.نازعات (79)، 42 – 44.

منبع : کتاب انسان سازی در قرآن